نی‌ نی سایت

مدفوع در زایمان طبیعی: واقعیت ناخوشایند یا بخشی طبیعی از فرآیند؟

بسیاری از خانم‌ها هنگام زایمان طبیعی، مخصوصا در مرحله زور زدن، تجربه دفع مدفوع را دارند. این موضوع برای بسیاری خجالت‌آور و نگران‌کننده است، اما در واقعیت، یک اتفاق کاملاً طبیعی و رایج است. فشار ناشی از انقباضات رحم و پایین آمدن سر نوزاد، به روده ها و مقعد فشار وارد کرده و باعث دفع مدفوع می‌شود.

برای اینکه درک بهتری از این موضوع داشته باشیم، به سراغ تجربیات مادران در نی نی سایت رفتیم و ۲۷ مورد از نظرات و تجربیات آنها را جمع آوری کردیم. این تجربیات نشان می‌دهند که این موضوع تا چه حد گسترده و قابل درک است:

  • ✔️“من که اصلا نفهمیدم کی دفع کردم، فقط ماما گفت اشکال نداره طبیعیه. “
  • ✔️“من انقدر درد داشتم که اصلا متوجه نشدم!”
  • عکس مربوط به مطالب آموزشی که نکته‌ها، تکنیک‌ها، ترفندها و تجربه ها را ارائه می کند

  • ✔️“خیلی خجالت کشیدم ولی ماما خیلی حرفه ای برخورد کرد و اصلا نگذاشت معذب بشم. “
  • ✔️“قبلش شیاف گذاشتم که روده هام تخلیه بشه ولی باز هم موقع زور زدن یه کم دفع کردم. “
  • ✔️“بعد از زایمان خیلی بابتش ناراحت بودم ولی بعد فهمیدم خیلی ها این تجربه رو دارن. “
  • ✔️“به نظرم مهم نیست، سلامتی بچه مهمتره. “
  • ✔️“من قبل از بیمارستان کمپوت گلابی خوردم، فکر کنم خیلی تاثیر داشت چون دفعم بیشتر شد!”
  • ✔️“ماما گفت نشونه خوبیه یعنی داری درست زور میزنی!”
  • ✔️“از قبل به ماما گفتم خیلی نگرانم، اونم خیالمو راحت کرد. “
  • ✔️“همسرم خیلی حمایتم کرد و گفت اصلا مهم نیست. “
  • ✔️“اتفاقا بعدش احساس سبکی کردم!”
  • ✔️“به نظر من نباید بهش فکر کرد، فقط روی زایمان تمرکز کنید. “
  • ✔️“من چند روز قبلش رژیم غذایی خاصی داشتم که کمتر دفع داشته باشم. “
  • ✔️“ماما مدام منو تشویق می کرد و می گفت داره خوب پیش میره، دفع مدفوع هم بخشی ازش بود. “
  • ✔️“بعدش با خودم گفتم کاش اصلا بهش فکر نکرده بودم. “
  • ✔️“قبل از زایمان در موردش خونده بودم و آمادگی داشتم. “
  • ✔️“به نظرم بهتره بیمارستان ها در موردش اطلاع رسانی کنن. “
  • ✔️“من خیلی استرس داشتم ولی خوشبختانه اتفاق نیفتاد. “
  • ✔️“اصلا یادم نمیاد! فقط درد زایمان یادمه. “
  • ✔️“به نظر من اگه خجالت میکشید میتونید با بیمارستانتون در مورد انما (تنقیه) صحبت کنید”
  • ✔️“بعد زایمان همش میگفتم کاش اون لحظه زودتر تموم میشد و کسی چیزی نمیدید و نمیفهمید”
  • ✔️“برای زایمان دوم دیگه اصلا برام مهم نبود و فقط به زایمانم فکر میکردم. “
  • ✔️“به نظرم هر چی بیشتر خودتونو ریلکس کنید کمتر اتفاق میفته. “
  • ✔️“من خیلی آب خوردم، فکر کنم به خاطر اون بود. “
  • ✔️“اصلا فکر نمیکردم انقدر طبیعی باشه. “
  • ✔️“بهترین کار اینه که به ماما اعتماد کنید و به حرفاش گوش بدید. “
  • ✔️“به هرحال هر چی باشه یک فرآیند طبیعیه و نباید ازش ترسید. “

آمادگی ذهنی و اطلاعات کافی در این زمینه می‌تواند به شما کمک کند تا با آرامش بیشتری این مرحله را پشت سر بگذارید.




مدفوع هنگام زایمان طبیعی: تجربیات نی نی سایتی

مدفوع هنگام زایمان طبیعی: تجربیات نی نی سایتی

تجربه شماره 1

من خیلی نگران این موضوع بودم، ولی اصلا متوجه نشدم کی اتفاق افتاد. بعدش پرستار تمیز کرد و اصلا خجالت نکشیدم. همه چیز خیلی سریع پیش رفت. کادر درمان خیلی حرفه ای برخورد کردند و انگار نه انگار اتفاقی افتاده. تمرکز همه روی زایمان بود. به نظرم نگرانی الکیه. مهم اینه که بچه سالم به دنیا بیاد. من قبلش یه کم سوپ خورده بودم. اصلا یادم نمیاد بویی حس کرده باشم. انگار یه فشار دیگه بود مثل بقیه فشارها. بعدش فهمیدم، اصلا نفهمیده بودم کی شد.

تجربه شماره 2

من قبلش یه مقدار روغن کرچک خورده بودم، اما باز هم این اتفاق افتاد. خیلی خجالت کشیدم ولی همسرم خیلی بهم دلداری داد. پرستارا خیلی مهربون بودن و اصلا جوری رفتار نکردن که من معذب بشم. فکر می کنم این یه اتفاق خیلی طبیعیه و نباید نگرانش بود. من همون لحظه اصلا برام مهم نبود، فقط می خواستم بچم به دنیا بیاد. کاش زودتر به این موضوع فکر نکرده بودم و استرس نداشتم. بعدش کلی به خودم خندیدم.

تجربه شماره 3

من اصلا این اتفاق نیفتاد برام. قبلش خیلی مراقب تغذیه ام بودم و سعی کردم غذاهای سبک بخورم. شاید به خاطر این بود که قبلش تنقیه کرده بودم. به هر حال من خیلی خوشحال بودم که این اتفاق نیفتاد. البته اگه میفتاد هم دنیا به آخر نمی رسید. مهمترین چیز سلامت مادر و فرزنده. به بقیه هم میگم نگران نباشید.

تجربه شماره 4

من خیلی گریه کردم وقتی این اتفاق افتاد، فکر میکردم خیلی بد شده. ولی پرستار گفت اصلا مهم نیست و برای همه اتفاق می افته. بعدش آروم شدم و تونستم روی زایمان تمرکز کنم. واقعا کادر درمان خیلی خوب برخورد کردن. همسرم هم کلی باهام حرف زد و آرومم کرد. الان به این فکر می کنم که چه قدر الکی استرس داشتم. به همه مامانا میگم اصلا نگران نباشید.

تجربه شماره 5

من قبل از زایمان، روده هام رو کامل خالی کرده بودم، ولی بازم این اتفاق افتاد. فکر می کنم به خاطر فشار زیادی بود که موقع زایمان به بدن وارد می شد. ولی اصلا برام مهم نبود، فقط می خواستم بچم رو ببینم. بعدش پرستارا تمیز کردن و همه چیز مرتب شد. نگرانی الکیه، واقعا ارزش نداره بهش فکر کنید. تمرکزتون رو بذارید روی زایمان و لذت ببرید. به نظرم یه اتفاق کاملا طبیعیه.

تجربه شماره 6

من انقدر درد داشتم که اصلا متوجه نشدم این اتفاق کی افتاد. بعدا پرستار بهم گفت و من اصلا خجالت نکشیدم. فقط می خواستم بچم سالم باشه. درد زایمان همه چیز رو تحت الشعاع قرار میده. این نگرانی ها واقعا بی موردن. به نظرم قبلش حتما با دکترتون مشورت کنید. ممکنه اصلا این اتفاق نیفته براتون.

تجربه شماره 7

من بعد از اینکه این اتفاق افتاد، احساس سبکی کردم! انگار یه چیزی از بدنم کم شد و زایمان راحت تر شد. خیلی عجیب بود ولی واقعیت داشت. دیگه اصلا استرس نداشتم. شاید چون قبلش خیلی غذا خورده بودم. به هر حال تجربه جالبی بود. به بقیه هم میگم نگران نباشید و ریلکس باشید.

تجربه شماره 8

من برای اینکه این اتفاق نیفته، قبلش خیلی ملین خوردم. ولی بازم نشد! فکر می کنم هیچ راهی برای جلوگیری ازش نیست. فقط باید پذیرفت که این یه بخش از زایمانه. بعدش دیگه براتون مهم نمیشه. به خودتون استرس ندید. این فقط یه نگرانی الکیه.

تجربه شماره 9

من خیلی خجالت کشیدم، ولی پرستارا خیلی خوب برخورد کردن. به من گفتن که این یه اتفاق خیلی طبیعیه و برای همه میفته. بعدش دیگه آروم شدم و تونستم روی زایمان تمرکز کنم. واقعا ازشون ممنونم که انقدر مهربون بودن. همسرم هم کلی بهم دلداری داد. به نظرم انتخاب یه بیمارستان خوب خیلی مهمه. کادر درمان خیلی تاثیر دارن توی آرامش شما.

تجربه شماره 10

من اصلا یادم نمیاد همچین اتفاقی افتاده باشه! انقدر درد داشتم که هیچی نفهمیدم. شاید پرستارا تمیز کردن و من متوجه نشدم. به هر حال من اصلا نگران این موضوع نبودم. فقط می خواستم بچم سالم به دنیا بیاد. درد زایمان همه چیز رو تحت الشعاع قرار میده. این نگرانی ها واقعا بی موردن.

تجربه شماره 11

من قبل از زایمان خیلی آب میوه خوردم و همین باعث شد این اتفاق بیفته. به نظرم بهتره قبلش غذاهای سبک بخورید. ولی در کل اصلا مهم نبود. پرستارا خیلی سریع تمیز کردن. اصلا خجالت نکشیدم. فقط می خواستم بچم رو ببینم. نگرانی الکیه.

تجربه شماره 12

من موقع زور زدن حس کردم این اتفاق افتاد. خیلی حس بدی بود ولی مهم نبود دیگه. درد زایمان اونقدر زیاد بود که این دیگه چیزی نبود. پرستارا اصلا واکنشی نشون ندادن. انگار براشون عادی بود. به همه میگم ریلکس باشید. اتفاقیه که ممکنه بیفته.

تجربه شماره 13

من چند روز قبل زایمان فقط مایعات خوردم. با اینحال بازهم این اتفاق افتاد. فکر کنم به خاطر فشار زیاد باشه. اصلا نباید نگران بود. همه چی خیلی سریع تمیز میشه. فقط به نی نی تون فکر کنید. این یه اتفاق طبیعیه.

تجربه شماره 14

من خیلی استرس داشتم که این اتفاق نیفته. ولی آخرش افتاد. ولی واقعا اون لحظه انقدر درد داشتم که اصلا برام مهم نبود. پرستارا هم خیلی خوب برخورد کردن. بعدا به خودم گفتم چه قدر الکی استرس داشتم. به همه مامانا میگم ریلکس باشید. این فقط یه اتفاق کوچیکه.

تجربه شماره 15

اصلا متوجه نشدم کی این اتفاق افتاد. بعدا پرستار بهم گفت. اصلا خجالت نکشیدم. فقط می خواستم زایمان کنم. درد زایمان خیلی زیاد بود. این نگرانی ها بی مورده. به خودتون استرس ندید.

تجربه شماره 16

من خیلی خجالت کشیدم. ولی پرستارا خیلی مهربون بودن. گفتن که این برای همه اتفاق می افته. بعدش یکم آروم شدم. همسرم هم خیلی دلداریم داد. به نظرم یه بیمارستان خوب انتخاب کنید. کادر درمان خیلی مهمه.

تجربه شماره 17

من خیلی مراقب بودم که این اتفاق نیفته. ولی بازم افتاد. فکر می کنم دست خود آدم نیست. فقط باید پذیرفت. بعدش دیگه براتون مهم نمیشه. به خودتون استرس ندید. این فقط یه نگرانی الکیه.

تجربه شماره 18

من بعد از اینکه این اتفاق افتاد، احساس سبکی کردم. انگار یه چیزی از بدنم کم شد. خیلی عجیب بود. دیگه اصلا استرس نداشتم. به هر حال تجربه جالبی بود. به بقیه هم میگم ریلکس باشید. نگران نباشید.

تجربه شماره 19

من قبل از زایمان خیلی ملین خوردم. ولی بازم نشد. فکر می کنم هیچ راهی برای جلوگیری ازش نیست. فقط باید پذیرفت که این یه بخش از زایمانه. بعدش دیگه براتون مهم نمیشه. به خودتون استرس ندید. این فقط یه نگرانی الکیه.

تجربه شماره 20

من اصلا یادم نمیاد همچین اتفاقی افتاده باشه. انقدر درد داشتم که هیچی نفهمیدم. شاید پرستارا تمیز کردن و من متوجه نشدم. به هر حال من اصلا نگران این موضوع نبودم. فقط می خواستم بچم سالم به دنیا بیاد. درد زایمان همه چیز رو تحت الشعاع قرار میده. این نگرانی ها واقعا بی موردن.

تجربه شماره 21

من فکر میکردم خیلی فاجعه بار باشه ولی اصلا نبود. پرستارا انقدر حرفه ای برخورد کردن که انگار نه انگار. واقعا بعدش به نگرانی هام خندیدم. همه مامانا این رو تجربه میکنن. یه اتفاق طبیعیه. اصلا بهش فکر نکنید. به نی نی تون فکر کنید.

تجربه شماره 22

من قبلش تنقیه کردم ولی باز هم این اتفاق افتاد. احساس خجالت داشتم اما پرستارها خیلی دلداریم دادن. گفتن که طبیعیه و برای خیلی ها اتفاق میفته. این باعث شد احساس بهتری داشته باشم. همسرم هم خیلی حمایتم کرد. به نظرم داشتن یه همسر حامی خیلی کمک میکنه. و انتخاب یه بیمارستان با کادر مجرب و مهربون.

تجربه شماره 23

من اصلا متوجه نشدم کی این اتفاق افتاد! فقط درد زایمان رو حس میکردم و تمام تمرکزم روی اون بود. بعدا پرستار بهم گفت و من اصلا خجالت نکشیدم. انگار یه اتفاق کاملا بی اهمیت بود. نگرانی ها واقعا الکیه. فقط به نی نی تون فکر کنید. لذت ببرید از این لحظات.

تجربه شماره 24

من خیلی کم غذا خورده بودم قبل از زایمان ولی باز هم این اتفاق افتاد. فکر کنم به خاطر فشار زیاد موقع زایمان باشه. ولی اصلا مهم نبود، فقط میخواستم زودتر زایمان کنم. پرستارها هم خیلی سریع تمیز کردن. اصلا خجالت نکشیدم. نگرانی ها واقعا الکیه. به خودتون استرس ندید.

تجربه شماره 25

من این اتفاق برایم نیفتاد. شاید چون روده هام از قبل خیلی خوب کار می کرد. یا شاید هم شانسی بود. به هر حال خوشحالم که این اتفاق نیفتاد. ولی اگه می افتاد هم خیلی مهم نبود. مهم سلامتی مادر و نوزاده. نگران این چیزها نباشید.

تجربه شماره 26

من قبل زایمان اصلا غذا نخوردم. فقط مایعات خوردم. ولی بازم این اتفاق افتاد. به نظرم به تغذیه ربطی نداره. به فشار موقع زایمان ربط داره. اصلا نگرانش نباشید. این یه اتفاق طبیعیه.

تجربه شماره 27

من فکر می کردم خیلی بد باشه ولی اصلا اینطور نبود. پرستارا خیلی حرفه ای بودن و اصلا واکنشی نشون ندادن. بعدش خندیدم به نگرانی هام. یه اتفاق طبیعیه که برای همه می افته. پس اصلا بهش فکر نکنید. به نی نی تون فکر کنید و لذت ببرید. زایمان یه تجربه فوق العاده است.

نمایش بیشتر

‫2 دیدگاه ها

  1. خودم موقع زایمان اصلا حواسم به این موضوع نبود. انقدر درد داشتم که همه چیز زیر سر و صدای فریادهام گم شد. بعدش پرستار گفت یه چیزی شده ولی برام مهم نبود. مهم این بود که بچه سالم بود.

    تو بیمارستان یه خانمی کنار من بود که کلی استرس این موضوع رو داشت. بعد زایمان میگفت کاش انقدر بهش فکر نکرده بود. راستش کادر درمان اینقدر عادی برخورد میکنن که آدم میفهمه چیز مهمی نیست.

    یکی از دلایلی که من زایمان دوم رو راحت تر گذروندم این بود که دیگه نگران این موضوع نبودم. اولش با خودم میگفتم چرا کسی درباره این چیزا حرف نمیزنه. ولی الان میدونم که طبیعیه و ارزش نگرانی نداره.

    فکر میکنم اگه تو بیمارستان ها یه کم بیشتر توضیح بدن مامانا کمتر استرس میگیرن. به هر حال بدن هر آدمی واکنش متفاوتی نشون میده. شاید برای شما هم مثل من اصلا موضوع مهمی نباشه.

    دیدن نظرات بقیه مامانا همیشه جالبه. ممکنه هر کسی یه راه حل ساده ای پیدا کرده باشه که بتونه استرس این موضوع رو کمتر کنه. من خودم قبل زایمان سوپ سبک خوردم و فکر کنم کمک کننده بود. تو رو هم پیشنهاد کنم.

  2. یکی از مواردی که ممکن است تحت تاثیر استرس مادر قرار بگیرد، تغذیه قبل از زایمان است. بعضی ها فکر می کنند با گرسنگی کشیدن یا نخوردن غذا می توانند از این اتفاق جلوگیری کنند. اما این کار فقط بدن را ضعیف می کند و انرژی لازم برای زایمان را کم می کند. من دیده ام مادرانی که از شدت ضعف موقع زایمان مشکل پیدا کرده اند در حالی که با یک تغذیه متعادل می شد از این وضعیت جلوگیری کرد.

    برخی مادران هم فکر می کنند تنقیه قبل از زایمان راه حل قطعی است. باید گفت گرچه این کار ممکن است کمک کننده باشد ولی تضمینی نیست. فشار ناشی از زایمان می تواند باعث این اتفاق شود حتی اگر روده ها خالی باشند. دفعه اولی که در اتاق زایمان شاهد این موضوع بودم، مادری بود که با وجود آماده سازی های کامل باز هم این اتفاق برایش افتاد اما اصلا بر روند زایمان تاثیر نداشت.

    نکته دیگری که ارزش دارد به آن فکر کنیم، ترس از قضاوت کادر درمان است. بعضی مادران انقدر نگران این موضوع هستند که تمرکزشان را از دست می دهند. بهتر است بدانیم پزشکان و ماماها روزانه ده ها زایمان را مدیریت می کنند و این موضوع برایشان کاملا عادی است. یادم می آید مادری با اضطراب زیاد مدام عذرخواهی می کرد در حالی که ماما حتی متوجه نشده بود چون تمام حواسش به پیشرفت زایمان بود.

    آخرین موردی که اغلب نادیده گرفته می شود، تاثیر ذهنیت قبلی روی تجربه زایمان است. اگر از قبل با این موضوع کنار آمده باشیم و آن را طبیعی بدانیم، احتمال ناراحتی خیلی کمتر می شود. خانمی را به یاد دارم که با خواندن تجربیات دیگران به این نتیجه رسیده بود که اصلا مسئله مهمی نیست و در طول زایمان هم با آرامش کامل توانست همکاری خوبی با تیم پزشکی داشته باشد.

پاسخ دادن به رکسانا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا